loading...
ترول/عکس/نرم افزار/فیلم و.......
سینا بازدید : 33 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (2)

این گودزیلامونو برده بودیم جشن شکوفه ها، تو حیاطش نشسته بودیم که دیدم یکی از این مادران گرامی داره میگه: دختر گلم گوشیتو بده به من، اینجا مدرسه اس دعوات میکنن گوشی بیاری.....
من تو اون لحظه:|||||||||||||
اون موقع من همسن اینا بودم با 909 عکس تلفن میکشیدم و طوری ذوق میکردم که که انگاری یکی از اثرای کماالملکو کشیدم..... والا بقران....

سینا بازدید : 41 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

مادربزرگم بنده خدا ایزایمر داره،چند روز پیشا رفته بودیم خونشون؛خالم و شوهرخالم و دخترشون هم بودن.
همینطور که داشتیم حرف میزدیم این مادربزرگ ما یهویی نه گذاشت نه برداشت، به دخترخالم گفت:
من باباتو میشناختم،خدا بیامرزتش مرد خوبی بود!!!!!!!!
.
.
.
شوهرخالم:-((((((
دخترخالم:-|||||
مادر بزرگم که ایزایمر داره:-))))))))

سینا بازدید : 38 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

ّبا دوستم داشتم مسابقه بیست سوالی بازی میکردم.
میگه :جانداره؟
میگم:نه
میگه: تو جیب جا میشه؟
میگم:بله
میگه: اهااااان فهمیدم جی ال ایکسه....!!!!!!!
خداییش تا حالا انقد قانع نشده بودم
الان که دوستم جزء فامیل حساب نمیشه به نظرتون جزء فک حساب میشه ؟

سینا بازدید : 39 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

يك داستان واقعي:
مامانم ديروز سر سفره نهار برگشته بهم ميگه دخترم حيف اينجا خارج نيست وگرنه ميگفتم همينطوري با اين لباساي تو خونه پاشو برو از تو ماشين( ماشين تو كوچه بود) نون هايي رو كه بابات خريده بيار بالا... منم مغزم هنگيد و گفتم خب مامان خوبم اينجا خارج نيست درست ولي ايرانه و ميتوني از پسرت بخواي با همين لباساي توخونه اش بره و نون ها رو بياره... مامانمم برگشته ميگه آخه پسرم گناه داره سر سفره اس!!!يكي نيست بگه خب مامان من منم به خدا دارم غذا ميخورم!!! خلاصه اينكه چون دلشون يومد شازده رو بفرستن پايين مجبور شديم نهار رو بدون نون بخوريم (نهار ديزي)
در ضمن اولين پستمه لايك كنين وگرنه غصه ميخورم

سینا بازدید : 78 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (1)

یه پسرعمودارم متولد 80
دیروزمیخاستم براش یه آهنگ بفرستم میگم اسم بلوتوثت چیه؟
میگه ((سلطان غم))
من؟؟
غم؟؟!!
12 سالگی سلطان غم؟؟!!
22 سالگی ؟؟!!!

سینا بازدید : 39 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

این علی آقای ما (خواهرزاده 2ساله من ) عجیب گیری به این دختر 6 ماهه من داده . 
یه روز بچم تو بغلم بوده و دیدم این پرفسور داره منو میزنه ، میگم علی آقا چیه چی میخوای؟
میگه بچه رو بده مال خودمونه زودباش بده
( از همینجا جهت اطلاع مردم جهان عرض میکنم من دختر به فامیل نمیذما )

سینا بازدید : 48 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عجب دوره و زمونه ای شده
یه خواهرزاده دارم که اعتماد به نفسش بالا سر اتمسفر قرارداره تازشم 2 سالشه ، اگه بهش بگی علی جوابتو نمیده ، حتما باید بهش بگی علی آقا
تازه کجاشو دیدی (فکر بدبد نکنیدا)، وقتی ازش میپرسی اسمت چیه میگه " علی آقا " و ازش میپرسی اسم داداشت چیه میگه " آقا داداش ".
خدابیامرزه داداشمو وقتی ما بچه بودیم چی همدیگرو صدا میکردیم.

سینا بازدید : 55 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

یه مـــــــــــــرد پــولـــدار دیدیم داداشم به زنش میگه:دوست داشتی من پولـــدار بودم ولی مث این چاق و کچل بودم؟؟؟؟؟؟
خانمش:تو پولدار بشو بعدش چاق شو کچل شو ایکبیری شو اصن بمیـــــــــــر 0_%
محبتشون تو حلق بد خواهاشون ^_^
و دیگر هیچ....

سینا بازدید : 43 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

دیشب ساعت 3 نصفه شب تو خواب احساس تشنگی میکردم.
بلند شدم تو خواب و بیداری رفتم سر یخچال اب بخورم!
همه جا تاریک بود لامپ یخچالم سوخته بود!
دست بردم ی لیوان پر اب پیدا کردم
داشتم میخوردم
که احساس کردم لجز مانند و شوره!:l
گفتم من ک خوردمش فردا معلوم میشه چیه؟!
سر صبح با صدای داد مامان بزرگم بیدار شدم:
ننه تو لیوانی که پر اب کرده بودم و دندونامو همراه با نمک انداخته بودم توش رو خوردی؟
من تا شب هیچی کوفت نکردم حالت تهوع داشتم:l
من:l
مامان بزرگ:D
اعضای خانواده=))

سینا بازدید : 51 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

گودزیلای دخملم 7سالشه
سال اولشه میره مدرسه
روزدوم که میره مدرسه تو کلاس درس وسط درسی تشنش میشه
قمقمه ابشو در میاره میخوره
خانمش میگه داخل کلاس اب نخور
میگه یعنی چه من تشنمه
دخملم که اب میخوره یکهو هرچی گودزیلا تو کلاس بودن همه شروع میکنن اب خوردن
اصلا یک وضعی شده بود تو کلاس...............
وبه این ترتیب گودزیلام اولین کتکش رو میخوره
لایک انتقام مارو از گودزیلا گرفته ای حال میده

عشق

سینا بازدید : 78 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

آقا من یه دختر عمه دارم عشق اینه که رشته اش خاص باشه...
موقع انتخاب رشته کنکور زد یه رشته عجیب غریب دراومد...
ینی دیگه منو بدبخت کرد!!بعد از اون تو هر جمع خونوادگی و غیرخونوادگی میپرسیدن رشته فلانی چیه من بایدبه عنوان اپراتور شروع به انجام وظیفه میکردم که بعله رشته خانوم ژئو مور فولوژیه:((((
کلی مصیبتم داشتم که توضیح بدم این ینی چی؟!
حالا امسالم ارشد زده دراومده هیدرو ژئو لوژی:((((
هیچی دیگه قصد دارم متواری شم:‏|‏
دخترعمه اس من دارم؟؟؟

سینا بازدید : 42 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

توخونه شماهم اینجوریه که هروقت باباباتون میرید بازار بایدنقش چرخ خرید و ایفاکنید؟بابای ما هرکی باهاش میره بازار هرچی میخره میده دستش خیلی مجلسی شیک میشی چرخ خرید!؟!؟:-D

سینا بازدید : 74 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

اقا من یه چند روزی مریض شدم
دیروز روی تخت مامانم و بابام دراز کشیده بودمممم و تلوزیون نگاه می کردم
بابام اومده می گه وای پاشو زود باش 
چرا سرجای من خوابیدی الان مریض می شم
آخه پدر من..........
خداوکلی من چی بگم
تازه بدون اینکه از من بپرسه ورداشت تلویزیون را زد جای دیگه

سینا بازدید : 74 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

دخترعمه م دانشگاه قبول شده دقیقا همون رشته ی من!!!
یه روز قبل از شروع شدن کلاساش اومده خونمون نشسته میگه به نظرت واسه فلان درس یه دفتر هشتاد برگ بذارم تا اخر سال(دقت کنید تا اخر سال!!!!) جواب میده؟!!؟وسطای سال تحصیلی کم نیاره یه وخ؟!؟!؟!
خواهر و داداشم که در شعاع دو متری حادثه بودن مردن!!!
منم از بازماندگانم^-^
تازه عمه م می پرسه به چی میخندید خو بگید مام بخندیم:|
فقط من بدونم کی اینو دانشگاه پذیرفته@@ یعنی میبوسمش به غرعان*-*
دخترعمه ی دانشگاه ندیده ست داریم!؟!؟!؟عایا!؟؟!!؟

سینا بازدید : 59 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

آقا جدیدا یه شکست عشقی خوردم همه ی فامیلم میدونن ...
نشستم پای کامپیوتر آهنگ غمگین گوش میدم همزمان مطلب های 4jok رو میخونم میخندم...
بعد بابام به مامانم میگه بچه های مردم تو شرایط این میرن خودکشی میکنن پسر خل و چل ما جوک میخونه میخنده !!!.
واقعا دوست داره خودکشی کنم ؟!!!.

سینا بازدید : 78 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

بابای من یه متخصص به تمام معنا در هر زمینه ایه:|
هر وسیله برقی که مشکوک به تعمیر کردن باشه باای ما دلو رودشو میریزه بیرون
بعد از هف هش ساعت سروکله زدن باهاش درست که نمیشه هیچ 
خرابتر از قبل (دیگه باس فاتحشو خوند) گوشه خونه میپوسه !
حالا اعتراضم کنیم خعلیییی با اعتماد به سقفم میگه از اول همینجوری خراب بووووووود:|
نه میخام بدونممم بابای شومام اینجورین عایا یا.:|

سینا بازدید : 34 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

گودزيلاى پنج سالم لباس عروسشو پوشيده واصرار داره عروسش كنم .گفتم بذار خيرسرم منطقى جوابشو بدم گفتم مامان عروس شدن فقط به لباسش نيست بايد كار خونه كنى ظرف بشورى گردگيرى بكنى برگشته باعصبانيت ميگه من همين الانشم دارم اين كارا تو خونه توميكنم وقتشه برم خونه خودم انجامشون بدم.
هيچى ساكمو بستم دارم ميرم خونه سالمندان :|

مغز

سینا بازدید : 48 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

یعنی بابام فداش بشم اون قسمت مغزش که اطلاعات مربوط به من توش ثبت شده خیلی کار میکنه اخه هر کاری داره فقط اسم منو صدا میزنه ای خدا کارم نداره کی کجا چه موقعه ولو شدم بخدا بابامو سوزنده 
اینم فکو فامیل ما داریم

سینا بازدید : 58 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

خدا شاهده دیدم ها میگم
یکی از بچه ها بود...
که شماره و الفبای روی دکمه هاش پاک شده بود اونقدر استفاده کرده بود
یه روز دیدم داره اس مینویسه رفتم ببینم که چجوری مینویسه شاید خیل یوارده
رفتم دیدم روی یه کاغذ نوشته شمار1= الف،ب،پ،...
اصلا تو کف این آی کیوش شدم آره ما نابغه اینطوری هم داریم :(

سینا بازدید : 47 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (1)

آقــــــا
امروز دینی داشتیــم..
معلم اومد توضیح بده کــه جهــان نظم داره و این حرفا...اومد یه مثال بزنه گفت: فرض کنید یک روز از خواب بلند شید ببیــنید مّردید......
آخه معلم عزیزم برات یه عقل بریزم؟؟؟؟
آخه کسی که مرده مگه بلند میشه اصن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معلمه سوتی دهندس داریم؟؟؟

سینا بازدید : 44 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

ینی ارادت خاصی که ماشین آشغالی نسبت به من داره ، هیچکدوم از آشنا و دوست و فامیل به خصوص اعضای خانواده ندارن....
تف به این شانس !!!!!
نمی دونم چرا هر وقت از خونه میام بیرون برم سر کار این اختراع مبتکرانه(ماشین آشغالی) باید به پست من بخوره؟ منو بگو که بعد از این همه به خودم رسیدم کلی تافت و انواع ژل و کرم و ماسک و .... زده بودم که یهو مثه جیمبو جلوم ظاهر شد این لامصب ، جالب اینجاس که بوی معطرش هم از 3 کیلومتری کل فضارو گوهر بار می کنه ، حالا راننده اومده نزدیک تر شده هی گاز میده هی گاز میده اول صدای اگزوزشو تا اعماق وجودم حس کردم دوم بوی خوشش از خود بینخودم کرد و ثانی هر چی دود تو موتور بود چپوند تو حلقم الانم دارم میرم خونه دوش بگیرم !!!!! زندگی خیلی زیباست ......

سینا بازدید : 34 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

دیروز مخاطب خاصم اس داده بیا جلو خونمون من از پشت پنجره ببینمت . . .!!!
عاقا مام باهزار مکافات خودمونو رسوندیم دم خونه ایشون . . . ، (البته شیشه هاشون از این شیشه های آینه ایه که از اون ور نمیشه اینورو دید)، بعد اس دادم که عزیزم کجایی پس من رسیدما !!! دیدم اس داد: من دارم میبینمت نگام کن
عاقا منم مثل اوسک...لا دارم تموم ساختمونو نگاه میکنم و هی دادِ بیداد خبری نیس ک . . .
ییهو دیدم داره زنگ میزنه. برداشتم با عصبانیت میگه: فقط کور نبودی که شدی، من از پشت پنجره میبینمت هی واسه من سرتو برمیگردونی اینور اونور؟؟؟ اصلا برو گمشو حالتو ندارم . . .
من 0-ه
کارخانه شیشه سازی 0+o
مخاصب خاصه من دارم ؟؟؟؟

رسم

سینا بازدید : 72 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

ما یه رسم خانوادگی داریم اونم اینه که وقتی سفره غذا رو پهن می کنیم
یا آب میاریم لیوان نمیاریم یا لیوان میاریم آب نمیاریم
این رسم در کل فامیل ما هستش و نسل به نسل منتقل میشه.
کلا خود درگیری داریم!

سینا بازدید : 39 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عاغا تولد گودزیلامون (داداشم) نزدیکه الان به کل فامیل اعلام کرده که چی احتیاج داره..
به منم میگه :برای ام پی تری پلیری که عمو میخواد برام بخره تو هم ی فلش بگیر در ضمن برو خدا رو شکر کن دلم برات سوخت نخواستم بهت فشار بیاد...
من:o-O
گودزیلا:))))))
فک و فامیل:((((

سینا بازدید : 52 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

خونه ی خالم اینا به اینترنت وصل شدم میگه:
زودقطعش کن کامپیوتر تو ویروسیه خطرناکه!!!
من:چه ربطی داشت؟
خالم:خو وقتی کامپیوتر تو ویروسی باشه به اینترنت وصل باشی ما هم با این اینترنت کار میکنیم دیگه!!!بعد واگیر پیدا میکنه از طریق اینترنت به کامپیوتر ما.
ما که محترمانه ناخونامونو جویدیم((ما به گاااااز اعتقاد نداریم))قیافه ها هم با خودتون.

سینا بازدید : 71 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

پیراهن تازمو با کلی ذوق و شوق به بابام نشون دادم ، میگه مبارکه عین رو بالشیای خدا بیامرز مادربزرگم!
نه بابا من دارم ؟؟

سینا بازدید : 35 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

خواهشن ی موضوع با نام "تلوزیون ما داریم" اضافه کنین

سریال جدید مــاتـــادور
کاری ندارم اسمش هیچ ربطی ب فیلم نداره. بمب تو قطار میگه نمیتونی خنثاش کنی واگن خالی کن یارو اومده میگه بچم تو اون واگنه میگه وایسا من میارمش میره چارتا واگنو میگرد :اه بچه نیست ک حالا مجبورم ب افق خیره شم یُ هُ بچه میاد میگه بابا رفته بقل بچه میگه تو اسمت نداست؟_آره _برو بابات منتظره(ینی اگه ندانبود باید میرفتی هوا)حالا واگن خالی شده بمب گرفته دستش از تو همه واگن های پر رد شده رفته ت قطار بمب رو انداخته بیرون من دیگه قلم رو بر زمین میکوبم با این کارگردانی های جلبکیمون

سینا بازدید : 66 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

سلام! 
یه گودزیلا دارم تو خونه به اسم ستایش!!! 
امسال تازه رفته مدرسه دیروز داشتم به اصطلاح نظارت میکردم رو مشقش که این خط های عمودی که اول کتابش هستن رو درست بنویسه.
عاقا بعد یک ساعت غلط نوشتن و پاک کردن من کاسه صبرم جوش اومد سرش داد زدم ستااااااااااااااایش درست بنویس!
گودزیلا با کمال خون سردی بلند شده مدادشو محکم زد رو دفتر ودر حالی که تو چشمای من نیگاه میکرد داد زد:اییییییییییییییییییین چههههههههههههه طرزه حرف زدنه با بچه است شماها بلد نیستین با بچه چطور رفتار کنیییییییییییییییییییییییین!!!!!!!!!!!!
من:OOOO!!!
باباش:OOOOOOOO!!!!

سینا بازدید : 45 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

دیروز سرکلاس حوصله م سر رفته بود به داداشم که خونه بود اس دادم برو 4 جوک ببین پستم تایید شده یانه؟!!
ده دقیقه بعد اس فرستاده:نه تایید نشده!!!تازه پستتم پاک کردن به جاش یه صفحه سفید گذاشتن کلیم شرایط واسط گذاشتن تازه مصدودتم کردن!!!
از تعجب شبیه برادر کریس انجل شده بودم انقد تو کف بودم که تا اخر کلاس استاد دوبار ازم پرسید اتفاقی افتاده پسرم!؟!؟!
خلاصه کلاس تموم شد و با کلی استرس برگشتم خونه....
همین که رسیدم شیرجه زدم رو سیستمو اومدم 4جوک دیدم هیچ خبری نیست و پستمم تایید شده@@
داداشمو صدا زدم میگم چی بود اون خوزعبلاتی (خوضعبلاط؟!؟!خوضعبلات!؟!خوذعبلاط!؟!؟)که نوشته بودی!؟؟!
برگشته میگه بخدا پستتو پاک کردن تازه مصدودم شدی!!!وایسا الان بت نشون میدم اومده جلو سیستم رفته تو کنترل پنل ارسال جوکو زده میگه بیا بیبین جوکتو پاک کردن اینها زیرشم نوشته محدودیت ارسال!!!
اخه من چی بگم به این!؟!؟!نه واقعا چی بش بگم!؟!
نظریه ی من اینه که موقع خلقتش هرچی گل بوده ریختن تو قد و هیکلش دیگه واسه مغزش گل کم اومده طفلی:|
احتمالا به مغز بجاش پوست تخمه گذاشتن تو سرش!!!!!بعله^-^
داداش با سواته داریم!؟!!؟!؟!؟

سینا بازدید : 43 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

یه دوستی دارم که عاشق ابی هستش
میگه یه بار می خوام بوق بخورم 
بعد کلان منو بگیره و دادگاه حکم شلاق بده
بعد که دارم شلاق می خورم به آخرین زربه برسه ....
بگم آخرین ضربره محکم تر بزن :))))))))))))))))))
مِستِر جِفِرسون

سینا بازدید : 54 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

آقا ما یه خاله داریم که شبا تلویزیونو ،دستگاه دیجیتالو چه میدونم دی وی دی رو کامل از پریز برق میکشه آخه میگه اون نور کوچولوش تو چشمه ،نمیزاره بخوابم، بعدم همیشه ساعت خونشون رو 1.12 دقیقس ،آخه باتریشو دراورده میگه شبا صدای تیک تیکش نمیزاره بخوابم،
خدایاااااااااااااا شکرت ولی آخه فک و فامیله به ما دادی شما !؟

سینا بازدید : 49 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ ﮐﻮﭼﯿﮑﻢ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ :ﺯﻭﺩ ﭼﻦ ﺗﺎ ﺍﺱ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺳﻨﺪ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﺩ، ﻣﻬﺮﻧﻮﺵ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﯿﭙﺮﻩ!
ﺑﻐﺮﻋﺂﻥ 13 ﺳﺎﻟﺸﻪ

سینا بازدید : 69 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

به یه کشف بزرگ رسیدم که اگه ساعت 10 شب ، سونامی ، سیل ، زلزله ، آتشفشان ، گردباد ، طوفان ، جنگ جهانی ،حمله تروریستی ،و همینطور تمامی حوادث پیشبینی شده یا نشده اعم از طبیعی و غیر طبیعی ،آلی و یا معدنی!!! آزمایش بمب اتمی در آن محل،بمب شیمیایی، نشست زمین و هر اتفاقی که باعث اختلال در سیستم برق ، تلفن ،آب ، گاز ،تلویزیون ،مشکلات ناگهانی منزل و با پوزش از حوادث غیر مترقبه ای که نام محترمشان به دلیل کوتاهی پست ذکر نشد به وقوع بپیوندد ، بابای من باید سریال جومونگ رو تماشا کنه و تمامی کارها به فردا سپرده میشود !
من پدر دلسوزی دارم !

سینا بازدید : 46 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

دیشب مامان بابام دعواشون شد بابام گفت من از این خونه میرم بیرون ,دیگ جای من اینجا نیس!!! ^_^ منم که منتظره سوژه کلی به حرفش خندیدم, رفت بیرون بهش اس دادم: ((شعرهای آهنگ "خونه خوبه",از تتلو))
اون بیرون خبری نیس به جز چشمهای بارونی/ به جز آدمهای مجبور مثه خودت که به اجباره با اونی
بعد دیدم ج نداد دوباره اس دادم:
خیلی درد,خیلی مشکلات,خیلی بی پولی داشتی,چقده بهت گفتم می موندی کاشکی,حالا فهمیدم خونه ی ما جای پیزوریاش نیس ^_^
بابام ج داد: عباس زر نزن حوصله شوخی ندارم,من و مامانت اینا رو یادت دادیم بیشعور؟؟؟
من دقایقی بعد: خیلی جاها خوردی پس گردنی,دیگ وقت قهر و ناز کردن نیس,یاد گرفتیم کتک بعضی مامانا خوشمزه تره از بستنی ^_^
جوابه بابام : عباس برو پیش دکتر, تو بــیـــمـاری بــه خدا,بــــیـــــمــــار!!!
جوابه من: من با یه موج بــیـمــار,تکیه به کنج دیوار,خسته از همه خسته ازجای خالی بابام کناره مرغه میناش !!!^_^
بابام: ای زهر مار,تو این همه زبون رو از کجا آوردی آخه بچه!!!عباس نرو رو اعصابم,من دارم میرم خونه عزیز اینا دیگ به من زنگ نزنید پامو تو اون خونه نمیذارم, خداحافظ واسه همیشه!!!
منم ج دادم: سلامتی باباهایی که با بی لطفی خدافظی کردن,سلامتی همه زن ذلیلها,سلامتی کتک خورها,سلامتی رضا مستقیم ها,سلامتی بچه ننه ها !!! ^_^
بابام ج داد: ای نمیری تو بچه ترکیدم از خنده کصافط,تو اوج عصبانیت هم آدم رو می خندونی,الان میام خونه
جوابه من : بابا نمیخاد بیای خونه, خونه خوبه خونه مــامــانــم امــیــده !!!^_^
بابام : خفه شو دیگ ,حالا گفتم خندیدم پررو نشو که!!!
منم خفن خورد تو ذوقم ناراحت شدم !!! :(
(بابت تبریک 1سالگیم تو 4جوک دم همتون گرم,باعث افتخارمه به حرفهام می خندیدن و کنارتونم)

سینا بازدید : 51 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

مامانم داره تو غذا دارچین میریزه …
من : دارچین نریز دوست ندارم !
مامان : تاثیری تو مزش نداره !
من : پس چرا میریزی ؟
مامان : خوشمزش میکنه !!!!!
با این توجیه الان سالهاست غذاهامون مزه دارچین میده ولی دارچین تاثیری تو مزش نداره …
فک و فامیله داریم!!!

سینا بازدید : 50 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

هفته پیش مریض شده بودم و آنفولانزا گرفته بودم.حالا فامیلامون اومده بودن خونمون.
عکس العمل فامیلامون:
تو که هنوز زنده ای
تو که نمردی فکر کردم مردی خوشحال شده بودم
فکر کردم یه نهار ختم افتادیم ولی تو که هیچیت نیست
فک و فامیله من دارم.داشتن منو زنده به گور میکردن.

سینا بازدید : 76 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عاغا خاله ام یه گودزیلای کلاس اولی داره,لیست وسایلی که تو این چند روز گم کرده:تراش,تعدادی مدادرنگی,جامدادی با کل وسایلش و کتاب بنویسیمش رو
خاله طفلکم به طاها گودزیلا گفته اگه هواست(حواست,حواثط)نباشه شلوارتم گم می کنی!!!
گودزیلای نابغه ما هم بعد از کلی خندیدن گفته پس یادت باشه از فردا 2 تا شلوار بهم بپوشونی!!!!

سینا بازدید : 52 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عین واقعیت:
دیروز رفتم خونه خواهرم یه سری بهشون بزنم.به محمد(گودزیلای خواهرم)میگم مدرسه خوبه؟خوش میگذره؟خانم معلمتون خوشگل هست؟اگه مجرد و قصد ازدواج داره من بیام ببینمش!!!
"دو تا دستش برد بالا گفت:خدایا شکرت،همه مریضارو شفا بده"

سینا بازدید : 47 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

ما سر سفره همه چی میاریم جز اب چون داداشم همیشه وسط غذا پامیشه اب بخوره 
مکالمه من:محمد اب رو بیار اینجا
داداشم میاد با دو تا لیوان منم 
حالا ما 4نفریم من لیوانو می گیرم سریع اب می خورم اون لیوانم واسه مامانم جا می کنم
داداشم:@@@@
دوباره پامیشه لیوان بیاره و خندش اینجاس که ادب نمیشه و هر روز تکرار میشه
فک و فامیله داریم!!

سینا بازدید : 62 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عاقا تو خونه ما هرچیزی که به دست ما خراب میشه بابام یه جوری برخورد میکنه که آدم آرزوی مرگ میکنه ولب حالا اگه همون وسیله به دست خودخود بابام خراب شه میشه قضا بلا......
پدر من اینجوری یا پدر شماهم اینجوری عایا؟؟؟؟

سینا بازدید : 66 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

تولد پسر خاله ی گودزیلام بود. شوهر خالم داشت بادکنک باد میکردن بعد که جشن شروع شد داشتم بادکنک ها روجمع میکردم که جا واسه رقصیدن باز شه که اقای گودزیلا اومد و با گریه بادکنک ها رو ازم گرفت و جیغ کشید :ولشون کن بادکنکای خودمه. باد بابام توشههههههه 

سینا بازدید : 55 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

داداشم اینا طبقه پایین خونمون ساکنند. دیروز زن داداشم اومده بالا پیش ما که یه دفعه صدا اذان رو شنیده و رفته وضو گرفته بعد از من میپرسه قبله از کدوم طرفه؟
آخه یکی نیست به این بگه مگه قبله طبقه پایین وبالا فرق داره؟ همش یه طبقه اومدی بالا سفر اروپا که نرفتی 
با کیا شدیم 70 میلیون تو رو خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سینا بازدید : 74 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

دیروز گودزیلای 5 ساله خالم اومده پشت اینترنتم نشسته میگه:
میدونی سرعت اینترنتت مث چیه؟؟
میگم :مث چی؟؟
میگه :سرعت اینترنتت در حد پنگوئن حامله اس که داره زیر بارون با عشقش قدم می زنه...
قیافه من @_ O
گودزیلا ^_^
پنگوئن و عشقش :)
والا من همسن این بودم جوجه رو از بالای خونمون پرت میکردم بش پرواز یاد بدم...!!!!!

سینا بازدید : 57 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

یه شب هدست گذاشته بودم تو گوشما میخاستم بخابم یهو مامانم اومده تو اتاق میگه سهیل عزیزم این هدستا که گذاشتی تو گوشت تو خواب چرخ میزنی یه وخت نپیچه دور گردنت خفت کنه :|
در اون لحظه من :D
هدست :|
مامانم :دی
مامانه اینده نگره من دارم

سینا بازدید : 50 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

قرار بود بابا بزرگم بیاد چند روزی از شهرستان مهمون ما باشه
گفتم یه چند روزی بابام بهم گیر نمیده کتکم نمیزنه چون از بابا بزرگم خجالت میکشه وروش نمیشه
حالا زنگ در زده شد با بابام رفتم پیشواز پدر بزرگم
بعد سلام یه دونه افسری خوابوند تو گوشم
بهم میگه مگه بابات یادت نداده جلوی من شلوارک نپوشی :((:(
آره ما داریم

سینا بازدید : 58 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

زن عموم بر گشته به دختر عمم میگه:عجب چشای قشنگی داری چشات عین چشای گاوه!!!!
بعدش من به خاطر گاز زدن و تموم کردن تلویزیون سه بعدیمون یه سیلی از بابام خورم.

سینا بازدید : 39 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺷﺪﻡ،
ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺱ ﺑﻘﯿﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ ﺻَﺪ ﺗﻮﻣﻦ
ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺩﺭ ﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺒﻨﺪ :| :| :|

سینا بازدید : 45 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عاقا دیشب مامانم سوتی داد در حد آنتونیوس(به الهه زیبایی در تاریخ باستان میگویند)
دیشب منتظر بودیم این فیلم " مـــاتـــــادور" شروع شه کلی پیام بازرگانی و این جور چیزا پخش میکرد دیگه حوصلمون سر رفته بود ک یهو مامانم برگشت گفت: ای بابا حوصلمون سر رفت پس این فیلمه پامادور کی نشون میده پس؟؟؟؟؟ :دی :دی :دی :دی ^____^
من:O_oمــــــامــــــان؟؟ چی؟؟؟؟؟؟ پامادور؟؟؟؟؟؟؟؟:دی :دی
مامانم: من چه میدونم حالا تو ام!!!!! اصن ماداگاسار خوبه؟؟:دی :دی
من: ؟___؟ مـــامــــان خوشگلم " مــــاتـــادور" :دی :دی :دی
مامانم: خودم میدونستم میخاستم امتحانت کنم #__#
مامانه من دارم؟؟؟؟؟ دیدید چه یه دستی بهم زد؟؟؟؟؟؟

سینا بازدید : 120 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

عاقا این فیلم پژمان هم در نوع خودش بد آموزی داره ها؟؟؟؟؟
آخه دیروز با مخاطب خاصم بگو مگو کردیم بعد داشته باشید مکالمه بین من و اونو:
من: آزاده یه بار گفتم ببخشید دیگه لوس نشو بابا زشته ببین مردم دارن ما رو نگاه میکنن! ببخشید دیگه ای بابا
اون: نوموخام @__@ :دی
من: چرا آخه من ک گفتم تقصیر من بود من نباید اون حرفو بهت میزدم معذرت میخام عشقم
اون:یه شرط داره حامددددددد #___# :دی :دی
من: جانم ! بگو عشقم هر چی باشه قبول میکنم
اون:حامدددددددی! واسم "مــــــیـــــــو مــــــــیـــــــو" کن ^____^ :دی 
من:زشته ! این چه شرطی آخه؟؟ مردم دارن مستقیم ما رو نگاه میکنن
اون: زود تند سریع اصن نمیخام من قهرم =____=
من: خیلی خوب باشه هر چی تو بخای ........
.....و منو مجبور کرد تو خیابون واسش "مــــــیـــو مــــــیــــــو" کنم دیگه
اصن ی وضیییی بود.....آخه تاثیر پذیری از ی فیلم اونم تا این حد.....تا من گفتم میو همه داشتن درختا رو نگاه میکردن و ثابت تو افق محو میشدن از خنده......مخاطب خاصه من دارم Aیa؟؟؟؟

سینا بازدید : 60 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

یه برادر زاده دارم 6سالشه.پارسال که 5 سالش بود با عمش(خواهر من) میرن امامزاده.می بینه عمش دعا میکنه،اونم اینجوری دعا می کنه: خدایا کی میشه این احمدرضا(بچه همسایمون)بزرگه بشه بیاد با من عروسی کنه.
ما بچه بودیم تا 10سالگی با دخترا قایم باشک بازی می کردیم.

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 822
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 71
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 152
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 172
  • بازدید ماه : 252
  • بازدید سال : 8,585
  • بازدید کلی : 143,930
  • کدهای اختصاصی
    

    Top Blog
    مسابقه وبلاگ برتر ماه