loading...
ترول/عکس/نرم افزار/فیلم و.......
سینا بازدید : 50 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم کلاس دوم ابتدایی که بودم، شبا موقع خواب گریه میکردم، حتما میپرسید چرا؟!

راستش یاد درسایی می افتادم که معلم هنوز تدریس نکرده بود و با خودم میگفتم من چجوری اینارو یاد بگیرم و این میشد که میزدم زیر گریه، بابام هم نصفه شبی پا میشد درس رو که معمولا ریاضی بود بهم یاد میداد، منم یاد میگرفتمو بعد با خیال راحت میخوابیدم !

سینا بازدید : 44 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم یکی از تفریحات سالم دوران طفولیتم این بود که با هزار درد سر پشه ها رو پشت شیشه خفت میکردم بعد میگرفتم بالشونو میکندم بعد با نخ میبستمشون میذاشتم جلو خونه مورچه ها اون بیچاره ها هم میبردنش تو بعد میومدم یهو میکشیدمش بیرون هرچی تو خونه مورچه ها بود میریخت بیرون.چه کنم دیگه تبلت که نبود بشینم بازی کنم مجبور بودم.

سینا بازدید : 36 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکننم کلاس اول که بودم همش گریه میکردم چون میترسیدم وقتی بیام خونه همه مرده باشن و فقط من از خانواده زنده بمونم اونوقت تنها میشدم واسه همین گریه میکردم……….تازه مامانم علت گریه های اون موقعه ام رو فهمیده

سینا بازدید : 42 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف ميكنم بعد از اينكه فهميدم اول مهر نميرم دانشكاه(نيم سال دوم ميرم) بقدري خوشحال شدم كه انكار تو جشنواره ي سازه هاي ماكاروني مقام اوردم.انقد كه ورودي هاي جديدو مسخره كردن.....والا...

چشم

سینا بازدید : 88 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف ميکنم يه دوست دارم که 5ساله باهم دوستيم،بعد5سال تازه برگشته بهم ميگه :عه توچشمات عسليه!؟.من همش مشکي ميديدم چشماتو!
يعني دقت وهوش وذکاوت دوستم توحلقم!!!

سینا بازدید : 58 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

میخوام 3تا اعتراف دردناک بکنم . اول اینکه تو مدرسه بعد از نه سال درس خوندن یه دوست واقعی نداشتم وندارم 2.خیلی دلم میخواست گیتار یاد بگیرم ام هنوز کلاس نرفتم و تلخ ترین اعتراف از بین 14تاجوک ارسالی من فقط دوتاش تائید شد امابه سلامتی همه بچه های 4جوک که جای خالی دوستای نداشتم رو پر میکنه

پز

سینا بازدید : 61 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف می کنم سوم ابتدایی بودم که دوستم پز کامپیوترشونو میداد یه بار با خوشحالی اومد واسمون تعریف کرد که اسم ماها رو تو کامپیوتر نوشته یعنی ما یه ذوقی کردیم که نگو!!!
بعله دیگه دهه شصتی هستیم ...

ترس

سینا بازدید : 51 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم بچه که بودم شبا از ترس اینکه یه وقت صبح برای مدرسه خواب نمونم تا جایی که میتونستم بیدار میموندم!
خوب چیه بچه بودم دیگه!
الان قشنگ با خیالت راحت میخوابم!!!

پیک

سینا بازدید : 36 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم بچه که بودم تو پیک نوروزی جواب یکی از سوالا "انبردست" بود! دقت کنید: سه بخشه! اقا من گیر داده بودم به بابام که باید بجای این کلمه یچیز دیگه بگی! این کلمه حرفه بد داره من نمینویسمش!!!! ینی یه همچین بچه خل و چله مودبی بودم من!!!

سینا بازدید : 46 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

وقــــتی بچــــه بودم انگــــشتمو میــــکردم تو دمــــاغــــم و پلــــکامم بر میگــــردونــــدم و صداهــــای خــــفن از خــــودم تولــــید میکردم و بعــــد به دوستــــام میگفتــــم جنــــی شــــدم :D اونــــام جیــــغ میــــزدن وباور میکردن.مــــنم از موقعیت سو اســــتفاده میکردم ومیگفــــتم اگه ازخوراکیهــــاتون بهم ندیــــد شــــمام ایــــنطوری میشید :D اونــــام بم هرچــــی میخــــواستم میدادن... الــــهــــی الــــعــــفو

سینا بازدید : 41 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

خواهر زادم 5ساشه اومده بود خونمون رفتش تو گلخونه اومد بیرون برگشت گفت مامان بزرگ این گل آلوورا کوچیکرو میدی بهم؟؟
اونجا بود که پی بوردم من واقعأ پخمه هستم.من هم سن این بودم گل رو از آفتابه تشخیص نمیدادم.
راستی آلوورا همونیه که تو دستشویی استفاده میشه؟؟

سینا بازدید : 41 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف می کنم دیروز 3 دقیقه با تاخر رسیدم مدرسه!مدرسه ما هم که سخت گیییییر!!!تا رسیدم همون موقع یه سرویس مدرسه هم رسید 4 نفر از پیاده شدن منم پشتشون رفتم تو مدرسه؛اون یارو که وایساده بود اسمای تاخیری ها رو می نوشت از نفر اولی پرسید شما سرویسی هستید دیگه؟اونم گفت بله...منم پشت سرشون رفتم دیگه کسی هم چیزی بهم نگفت!

لذت

سینا بازدید : 44 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

لذتی که تو رقصیدن و قر دادن تو اتوبوس، زمان مدرسه، در حال رفتن به اردو بود
انصافا ً، وجداناً، جداً
تو هیچ دیسکویی تو دنیا نیست!!

سینا بازدید : 46 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم یکی از بازیای دوران بچگیم این بود که یه نایلونو پر از آب میکردم با نخ میبستمش عین بادکنک بعد میرفتم بالای پشت بوم از اونجا پرتش میکردم تو حیاط ، وقتی میخورد زمین آب همه جا پخش میشد و یک صدای سرحالی میداد ، حالش از انفجار بمب اتمم بیشتر بود واسم.

روحش شاد و یادش گرامی باد !

سینا بازدید : 63 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعــتراف مـیکـنم هــروخ 1جــا مهـمونـی مـیرم و بـعـد مـیرم دشــویــی،بـرا ایـنکـه حـوصـله نـدارم 2ســاعــت دسـام و بـشــورم واســه همــین الکــی بـخاطــر اینــکه کــلاس بـذارم که مــنم تـمــیزم دســت مـیشــورم،2ســاعــت مســواکی چـیزی مـیگــیرم زیر آب بـعدم خــیــلی شــــیک بـا 1دســتـمال میــام بــیرون...

سینا بازدید : 45 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف می کنم وقتی مانتو شلوار گرفتم شلوارش خیلی بلند بود
مامانم کوتاش کرده ..ولی نمیدونم چرا هر وقت صبحا از پل هوایی میرم بالا همه نیگام می کنن ...یعنی جورابام انقد خوشگله؟؟؟؟؟؟؟؟یا منو با چارلی چاپلین اشتب می گیرن؟؟؟؟؟؟؟,ایا شما میدونید به منم بگید روشن شم الان چراغام خاموشه.....O_______-O

سینا بازدید : 36 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف می کنم که دوران دبستان تو کلاسمون یه پنکه داشتیم
این پنکه خیلی تکون می خورد پنکه هم بالای سره دوستم بود
ما هم هی حواسمون بود که این افتاد سریع بپرم جلوش
و یه جای دوستم من بمیرم و تو روزنامه ها کلی تعریف کنن ازم :))))

سینا بازدید : 45 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم تو بچگی فک میکردم حیوونا حرف همدیگه رو متوجه میشن آدما هم حرف همدیگه رو ؛ بعد ها ب این قضیه پی بردم ک هر گونه ای حرف هم نوعشو میفهمه
غیر از بعضی از آدما ک کلاً حرف هیشکی حالیشون نمیشه

سینا بازدید : 47 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

۴یا۵سالم بود با بابام رفته بودم مسجد نماز جماعت خیلی هم شلوغ بود
.
.
رفتیم رو حالت رکوع
من خعلی خعلی دولا شدم یکدفه یه کله ملق شدید زدم
بقل دستیم از شدت خنده منفجر شد . بابام نمازشو شکوند. کسایی هم که پشت سرم بودن مهرو تسبیحو داشتن گاز میگرفتن
دو نفر دیگه کلا بعد این ماجرا مسجد نیومدن‎!‎
أای خدا عجب روزی بودا یادش بخیر

مو

سینا بازدید : 81 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم یک بار داداشم موهای منو بست به تختم منم برای جبران شب که خواب بود یکم اب ریختم رو شلوارش دقیقا ساعت 7 صبح بود منم میخواستم برم مدرسه داداشم میخواست بره دانشگاه هم مامانم خواب بود هم داداشم هم بابام بعد از من که داداشمو بیدار کرد دید شلوارش خیسه گفت خاک تو سرت امیر علی واقعا که تو با 19 سال سنت خجالت نمیکشی ش** میکنی تو شلوارت

عکس

سینا بازدید : 59 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم وقتی اندکی کوچک بودم (بزرگان ادبیات پرچم بالا!) رفتم تو یه سایتی دیدم نوشته بدون نیاز ب دوربین از خودتان جلوی مانیتور عکس بگیرید ، رفتم داخل دیدم نوشته "لطفا ژست بگیرید و سپس اینجا کلیک کنید" منم خوشحال! سریع رفتم روسری سرم کردم ک عکس بی حجابم پخش نشه سپس! ژست گرفتم و کلیک کردم ناگهان.....

یه چیزی شبیه میمون ظاهر شد ک زیرش نوشته بود:
"این عکس شماست، آخه شاسکول مگه همچین چیزی ممکنه !!!"

سینا بازدید : 50 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف ميكنم وقتي همكار 50 سالم در مورد سالهاي دانشگاهش خاطره ميگه من ي كلاس پر زن و مرد 50 ساله تصور ميكنم . بعد تو دلم ميگم واقعا كه از اينا بعيده

سینا بازدید : 77 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم خییییلی موقع ها پیش اومده که یه فیلمو همه ی خونواده میبینن غیر از من!از کلاس گرفته تا مشتریای سوپرم راجب اون موضوع حرف میزنن!منم دقیقا زمانی میام ببینم فیلمه چیه که این همه طرفدار داره!بعد از دیدن1قسمت از فیلم و علاقمند شدن بهش میفهمم فردا قسمت آخرشه!

سینا بازدید : 48 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم تو حیاط دانشگاه پسرا داشتن والیبال بازی میکردن منم که عشق والیبال به دوستم گفتم آدم چادرشو بزارزمین بره وسط باهاشون والیبال بزنه.اینو گفتم و رفتیم آب بخوریم.منم دخترچادری شیک و مجلسی با لیوان داشتم آب میخورم که یه دفعه توپ خورد تو بغلم آقا چشمت روز بد نبینه جزوه،گوشی نووووم،افتادن زمین...
آقا پسرا که اومدن دنبال توپ دوست داشتم خفشون کنم حیف حیف که اسلام دست و پای آدم بسته
البته بماند که تو دلم به خودم گفتم تو دخترچادری شکر خوردی که هوس والیبال میکنی

سینا بازدید : 74 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم تازه تو دانشگاه مشغول کار شدم(کاردانشجویی)دیروز مشغول کار بودم وپرونده ها رو لیست میکردم خودمم گرفته بودم جلو دانشجوهاااااااا که مثلا حساب ببرن ازمن آی حال کـردم که نگو.تازه وقتی آبدارچی برام چای آورد از خوشحالی اشــــــــــک تو چشام جمع شد که چقدر آدم مهمی شدم وچای مجانی گیرم اومد(@___@) بــــــــــــــــــــــــله همچین آدمه جو گیروحسابگریم من:)))) لایک=خدا شفا بده یه دکتر برو لایک=ماام اگه جای تو بودیم ذوق می کردیم.

حس

سینا بازدید : 49 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

يكى از مشكلاتى كه از دوران ابتدايى تا الان ( بزنم به تخته ٢٢ سالمه) داشتم ،
تشخيص حس ها بود ...
فكر ميكردم حس چشايى مربوط به چشمه!!
حس بينايى مربوط به بينى !!

سینا بازدید : 43 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم یکی از آشناهامون وقتی سکسکه اش میگیره خودش خودشو پخخخخخ میکنه میترسه سکسکه اش بند میاد 100% هم تضمینیه!!!

سینا بازدید : 38 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!

سینا بازدید : 56 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم وقتی 6ساله بودم و اولین دندون شیریم افتاد، رفتم یه شیشه به ارتفاع نیم متر به قطر یه بشقاب گیر آوردم دندنمو انداختم توش و عزممو جزم کردم یه روز از دندون پرش کنم!!!!!
فکر میکردم دیگه هفته ای یه دندون میندازم خو!
نخند نخ کش میشی!!

سینا بازدید : 70 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف می کنم از عادتهای بدم اینه که اول ترم میرم صندلی وسط میشینم تا بچه ها بیان ببینم این ترم بالایی ها بهشون راجع به من چی گفتن (خب فقط 25 سالمه بهم نمیاد استاد یهشم :) ) خیلی حال میده بعد از یه مدتم پا میشم میرم بیرون دوباره میام تو خودمو معرفی می کنم قیافه هاشون دیدنی ها

سینا بازدید : 47 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف ميكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديم ميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد و كتك خورديم!!

سینا بازدید : 45 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

عتراف میکنم یکی از دغدغه های مهم دوران طفولیتم این بود که بتونم 5تا سنگ گرد و خوش دست واسه یه قل دو قل از تو کوچه پیدا کنم...
یعنــــــی تـــــــــــــمام کوچـــــه رو زیر و رو میکردم هـــــــــــــــا....زیــــــــــــرو روووو.....
اونوقت گودزیلاهای الان.......
چی بگم؟!!! :/

ترس

سینا بازدید : 58 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

آغا ميخوام اعتراف كنم بيش ترين ترس من اينه كه دارم تو خيابان راه ميرم بسرها روسري ام رو از سرم بكشند نميدونم جه درديه ولي هميشه اين اضطرابو دارم برا همين هميشه يه روسري اضافي تو كيفم دارم آخه برادر من عزيز من مكه مرض داري؟جرا اينكارو با دختراي مردم ميكنيد نكنيد 

سینا بازدید : 49 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم بار اولی که رفتم دانشگاه فکر می کردم همه درس خونن بعد فهمیدم من با معدل 14 دیپلمم از همه شون درس خونترم.....!!!!!!

سینا بازدید : 37 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

دختر که بـــــــــــــــــاشی...
دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود
دختر که باشی راحت تر میشکنی
دختر که باشی نگاه ها فرق دارند
حتی اگر به تمام دنیا خوب ناه کنی تمام دنیا میتوانند به تو بـــــــــــــــــد نگاه کنند...
دختر بودن گاهی واقعا یک درد است...

سینا بازدید : 35 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم وقتی کوچولو بودم فک میکردم توی چرخ خیاطی یه آدمی هست که لباسو تند تند کوک میزنه و میدوزه انقدم دلم واسش میسوخت میگفتم چه کار سختی داره بد بخت .

سینا بازدید : 43 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم ولی به مامانم نگید
یه سری با کارت عابر بانک مادرم رفتم تا از عابر بانک شارژبخرم بعد به جای شارژ 2000تومنی شارژ 20000تومنی خریدم هیچی دیگه تا یه هفته به این و اون شارژ میفروختم هنوزم به مادرم نگفتم.......

لیس

سینا بازدید : 36 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

کیا ماماناشون بهشــون گفـته بود شبـــاآقا شیطونه میاد صـــورتتو لیس میــــزنه اگه صورتتو صبح نشـــوری کثـــیف میـــمونه؟؟؟
اعـــتراف میکنم تا7 ســــالگی فکرمیکردم شیــطون شـــبا میاد صـــورتمو لیس میزنه صبح ها صــورتمو با صـــابون میشستم...^ــ^

سینا بازدید : 70 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

بچه همسایمون ۵ سالشه دیدم از تیر برق داره میره بالا بهش گفتم بچه بیا پایین برقت میگیره.
گفتش برقم بگیره چی میشه
بهش گفتم اون وقت میمیری!!!
گفت بمیرم بهترار این زندگیو عشقاشه

سینا بازدید : 61 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم یه بار امپول پنیسیلین رو انداختم توی بخاری نفتی 

هیچی دیگه خونمون سیاه شده بود خودم هم شبیه سیاه پوستا شده بودم

پدر و مادرم هم وقتی اومدن خونه هر کدوم

یه پس گردنی حسابی بهم زدن :|

خو چیکار کنم اهل ماجراجویی بودم دیگه :|

سینا بازدید : 52 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف می کنم ۵ سالم بود مامانم می خواست بره نونوایی منم گفتم من می خوام برم نونوایی. به هرحال سبد نون رو ازش گرفتم، بابام بهم گفت رفتی اون جا از نفر جلوییت بپرس صف ۲ تایی ها کجاست؟ پشت سرش وایستا. من هم خوشحال راه افتادم ۵ دقیقه نگذشته بود که گریون برگشتم! بابام پرسید بهت نون ندادن؟ گفتم نه. گفت صفت رو گرفتن؟ گفتم نه. گفت پولت رو ازت گرفتن؟ گفتم نه. گفت پس چرا گریه می کنی؟ گفتم: چون کسی نبود ازش بپرسم صف ۲ تایی ها کجاست!

سینا بازدید : 60 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم 
زمانی ک دبستان بودم ازمدرسه ک میمومدم بالباس مدرسه هام 
ک تنم بود مینشستم پای دفتر کتابام وتا زمانی ک مشقام 
تموم نمیشد،لباسامو عوض نمیکردم،ناهارم نمیخوردم. 

تمام اینکارا رو فقط ب این دلایل نجام میدادم... 
1.تاهروقت ک دلم بخواد بخوابم،مامانم نیادبیدارم کنه ک پاشو مشقاتو 
ننوشتی!
2.بعدازظهر زودتربرم توکوچه و بادوستام وقت بیشتری بتونم بازی کنم!

سینا بازدید : 37 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم نجیب ترین و قشنگ ترین ، خجالت کشیدن تو دنیا رو وقتی دیدم که پسر 1/5 سالم یواشکی داشت از قندون ، قند برمیداشت که چشمش به منو باباش افتاد با خجالت رفت پشت کمدش قایم شد
خب همش که نباید جنبه های آزار گودزیلاهارو گفت، ی کمم از زیبایی هاشون بگیم

سینا بازدید : 46 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم ترم اولی که بودم برگه انتخاب واحدمو دادن بهم در به در تو کتابفروشی دنبال کتابا میگشتم اخرشم ی فروشنده با ی لبخند ملیح گف اینا لیست دروسته نه کتابات، کتابا رو اساتید معرفی میکنن ...

سینا بازدید : 53 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

آقا يه سوال؟
بابا ها شما هم وسط اخبار هي تفسير ميكنن؟ انوقت اگه شما يه كلمه حرف بزنيد ميگن هيس ساكت شو مگه نمي بيني داريم اخبار مي بينيم؟
يا فقط بابا من اينطوريه؟

سینا بازدید : 52 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم همیشه وقتی ازمون چهار گزینه ای دارم اون آخرا که مخم اکبند میشه از این روش استفاده میکنم که میبینم کدوم گزینه رو خیلی وقته نزدم همونو شانسی میزنم!
هیچوقت هم جواب نمیده لامصب:|

سینا بازدید : 38 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

 اعـتراف میکنم شـبا از ســاعت 2 تا روشـن شدن هوا میشــینم پای فـیلـم ترســناک...لامــصَب منـم ادعــا...میـشینم پای فـیلم ..تا 1 رُب اول که هـمه چی عادیـه ،بعــد 1رُب میــشم جُغـد و سـرم با هرصــدای فـیلم 360 درجــه دور خـونـه میـچرخه،بـعدم وســایل خـونـه بشکـَـن مـیزنن،بعــدم تا آخـر فیلم 1جامیـشـینم مُدام " فَلله ُ
خَیرُ حافظا " میـخونم فــوت میکنــم..دوبـاره صُب شجـاع میــشم.... +

تعداد صفحات : 17

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 822
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 49
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 77
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 97
  • بازدید ماه : 177
  • بازدید سال : 8,510
  • بازدید کلی : 143,855
  • کدهای اختصاصی
    

    Top Blog
    مسابقه وبلاگ برتر ماه